فرستنده :
غريب
چهارشنبه 93/5/22
صداي پايش آرام آرام به گوشم مي رسد
چيک چيک
گونه ام را بوسيد
نم نم
از گوشه چشمم چکيد
باز هم خاطراتم زنده شد
“من و تو به ياد باران
يا شايد
به ياد تو ،من و باران”
فرقي نمي کند
چه در کنارم باشي
چه در کنارم نباشي
.
.
.
زير باران ياد تو مرا خيس مي کند..
فرستنده :
غريب
چهارشنبه 93/5/22
گاه با عطر شقايق ...
گاه با رقص کبوتر ...
گاه با چهچهه ، بلبل عاشق ،
مي توان ياد تو کرد ...
شعرکي گفت ...
و در آن شعر ، دگر بار ، تو را خواند ..
صدا زد نامت ...
و به ناگه ، همان عطر دل انگيز بهاري
از پي نام تو بر مي خيزد ...
فرستنده :
غريب
سه شنبه 93/5/21
آينه آينه کوچه را آذين مي بندم
و واژه نامت را مکرر
پنجـره ي پلک هايت که گشوده شود
تکليف کوچه و محله و جهان هلهله است..